یه رؤیا
یه خواب،
به رنگ ناز دیایی چشمات
که پرواز،
شده همرنگ آواز نفسهات
تو بارون،
چه خیسه چشم گلبرگای عاشق
تو رؤیام،
هنوزم رخت دشتامه شقایق
یه عاشق،
نشسته پیش ساحل چش به راهت
که شاید،
گر بگیره موج دریا از نگاهت
تو شبهام،
تو دست حوض کاشی دست مهتاب
یه بانو،
که پاشیده نگاهش روی این خواب
یه بوسه،
که تن میده به زنجیر لب تو
یه راز،
که فاشه تو هوای هر شب تو
تو سرما،
امونم گرمی آغوش پاکت
تو صحرا،
مسیر باد شرقی بوی خاکت
یه عاشق،
هنوزم محو پرواز خیالت
یه عمرم،
میمونه تا قیامت تو فالت