خاتون
تنپوشی از حضور خود،
رو تن لحظه ها بپوش
از چشمه ی خودجوش عشق،
یک جرعه از خدا بنوش
وقتیکه تو سکوت باغ،
گلها همه همرازتن
با خش خش برگای زرد،
هم نغمه ی آوازتن
تو بطن شبهای سیاه،
ستاره سوز من بخون
شرم حضورت تازه شد،
تو لحظه های من بمون
وقتیکه تو حوض چشات،
ماهی عشقم زاده شد
در امتداد رود خواب،
دریای تو آزاده شد
بگو که تو شهر سکوت،
بانوی آوازم تویی
تو راه و رسم عاشقی،
همراه و همرازم تویی
بگو که تو دنیای من،
تندیسی از تو نطفه بست
وقتیکه عهد سایه ها،
با ناز تو در هم شکست
بگو که تو تقویم شب،
خاتون قصه گو تویی
تو برکۀ خوشرنگ خواب،
ناجی رقص قو تویی
-
سلام داداش ..گفتنیا رو گفتن...لایک داداش.. @};-
-
ziba bud duste man @};-
-
آفرین از کلمات قشنگی استفاده کردی عالی بود =D> =D> =D> =D>
-
سلام آقای منتظری عزیز ترانه ی زیبا و دلنوازی بود یه نظر روی ترانه ی غرورتون گذاشتم لطفا بخونید متشکرم و لایک..... @};-
-
اینقد زیبا بود که امشب لایکرو از من گرفتی :-x
-
لاییییک =D> =D> =D> @};-
-
جناب منتظری مثل همیشه لایک @};- @};-
-
اميد عزيز ويتامين تصويري :-) همه چي جاي خودش و كم نقص بود؛ زيبا سرودی @};- @};- @};-
مطالب پیشنهادی