لحظه

لحظه

لحظه

دارم از مرز عجیب پنجاه سالی میگذرم
حال غریبیه که من نیم قرن خودم رو میکٍشم
حال و هوای خسته مو، یک نسل باید بشنوه
چند وقت باید بگذره تا حالمو باور کنم
گمشده تو حافظهٔ این کوچه های شهرم
تو شهر خود تو وطنم، با همه کس هم قهرم
حرفامو من،به کی بگم ،تا رد نشه از باورم
با من بمان با من بمان ،من با امیدت زنده ام
حتی به اندازه یک سیگار کشیدن ، قانعم
آتش بزن جان مرا ،از سهم انگشتان تو
با بوسه ای به زیر پایت دلخوش ام

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/118329کپی شد!
5