غم کهنه
غم کهنه
از شلوغیه فکرم این روزا
از غم کهنه ای که تودلمه
از مسیری که تازه اولشم
هر چقدر داد میزنم کممه
بغض راه گلومو بسته و من
منفجر میشم از مسیرِ حلق
حرفهای نگفته از یک عمر
دلِ ترسیده از زبون خلق!
دست بی جونمونبین وببین
چه توانی که توی پیکرمه
حال دیوونمو نبین و ببین
چه شروعی دوباره تو سرمه
گاهی از عقل رد شدن بد نیست
منطق ازجنس درد و سرکوبه ِ
مثل دیوونه ها هوار هوار
میزنم از دلی که مغضوبه
تو سکوتی عمیق و بی پرده
توشلوغیه فکر و ذهن و عدم
مثل زندانیه رها کرده
من گذر کردم از درون ِ خودم
گاهی از عقل رد شدن بد نیست
منطق ازجنس درد و سرکوبه ِ
مثل دیوونه ها هوار هوار
میزنم از دلی که مغضوبه