یکی بود و یکی نابود میشد
یکی بود و یکی نابود میشد
یکی بود و یکی نابود میشد
کسی ک دیر اومد زود میرفت
نمیشد بی تفاوت بود امّا
علائدین ُ پر میکرد از نفت
یکی بود و یکی نابود میشد
سرش زیر پتو خواباش کابوس
هنوز عقلش به اینا قد نمیداد
شرافت ، تن فروشی ، عشق ، ناموس
یکی بود و یکی نابود میشد
چقد بیزار بود از زنده بودن
ازش کاری بجز این بر نیومد
شرافت داره گاهی … بودن
قضاوت کردن آسونه ولیکن
سقوط از لحظه ای آغاز میشه
که رویای بهشت ُ می فروشن
و درهای جهنم باز میشه
شاید نیاز به توضیح برای شما بزرگواران نباشه اما برای مبتدی هایی چون خودم میگم
بند اول مرد ، دوم فرزند و سوم زن