یکی بود و یکی نابود میشد

یکی بود و یکی نابود میشد

 

 

یکی بود و یکی نابود میشد

کسی ک دیر اومد زود میرفت

نمیشد بی تفاوت بود امّا

علائدین ُ پر میکرد از نفت

 

یکی بود و یکی نابود میشد

سرش زیر پتو خواباش کابوس

هنوز عقلش به اینا قد نمیداد

شرافت ، تن فروشی ، عشق ، ناموس

 

یکی بود و یکی نابود میشد

چقد بیزار بود از زنده بودن

ازش کاری بجز این بر نیومد

شرافت داره گاهی … بودن

 

قضاوت کردن آسونه ولیکن

سقوط از لحظه ای آغاز میشه

که رویای بهشت ُ می فروشن

و درهای جهنم باز میشه

 

 

 

شاید نیاز به توضیح برای شما بزرگواران نباشه اما برای مبتدی هایی چون خودم میگم

بند اول مرد ، دوم فرزند و سوم زن

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/115734کپی شد!
431
۴