ساقی

ای بنده تو از چه در هراسی

ای بنده تو از چه در هراسی ای دوست چرا در التماسی الله تو را رفیق و یار است معشوق تو آفریده گار است

ای بنده تو از چه در هراسی
ای دوست چرا در التماسی
الله تو را رفیق و یار است
معشوق تو آفریده گار است
او مقصد بی نشان ندارد
ظن و اگر و گمان ندارد
او را چه نیاز بر عبادت
کارِ ادب است این ارادت
از لطف و کرامت اش چه گویم
مصداق منم دگر چه جویم
خورشید و زمین و ماه دارد
صد سنگر و سرپناه دارد
آشفته مباش در جهان اش
هر لحظه به نزد خود بخوانش
خوشنود شود ز دیدن تو
از دست به سر کشیدن تو
دنیاست که فانی است و باقیست
آن کس که تو را به عشق ساقیست
جز مهر مخوان از این حکایت
مختصِ خداست این درایت

https://www.academytaraneh.com/115731کپی شد!
267
۱

  • gelauol2005 درود بر شما جناب شیخی ، اثری دلنشین و خوش وزن بود و از طبع روان شما حکایت میکرد ، سپاس از اینکه اثر خود را به اشتراک گذاشتید ، پیروز باشید