یار نازنین
شعر مناسب ترانه سنتی
با زلف یار نازنین کامل شود سور مهین
من مفتخر به مقدمش سر می نهم جای غمش
چون بر دلم الهام شد نوری به سوی شام شد
من با خودم بیگانه ام از شوق او افسانه ام
او چون ندای پاک ما او گوهر بی باک ما
من در هوای بودنش عشق ازل میدانمش
او مرهم درمان ما هم صورت و هم جان ما
من بی غرض دورش شدم بیمار و مهجورش شدم
ای دل تویی پروانه اش همچون سفیر خانه اش
من زاهدی دیوانه ام از سر به پا ویرانه ام