حرف حساب
۲۰مین ماه نشست درآستانه، کانون ادبی زمستان فرهنگسرای ارسباران تهران، جمعه ۱۹ خرداد ۱۴۰۲
ترانه من جزو ۵ ترانه منتخب برای رقابت و خوانش حضوری انتخاب شد که متاسفانه با توجه به محتوای کار که سیاسی و احتمال عدم امکان کنترل حضار در ابراز احساسات تشخیص داده شد از اجرا حذف شد و با احتمال دردسر برای کانون چند روز قبل از اجرا اعلام شد که ترانه برای گرفتن مجوز باید تغییر کنه و من به ناچار کار دوم رو با عجله انتخاب و ارسال کردم.
ترانه اول:
اونکه با دست خالی روبهروته
از بچگی شنیده “هیس! نیگا کن!”
خیلی چیزا رو دیده اما حالا
بزرگ شده، یه بچه نیس، نیگا کن!
زمین بازیشو عوض نکرده
گل از خودی خورده که اینه حالش
عربدههای نسلی از سکوته
نگا نکن به قد و سن و سالش
«حرف حساب داره، حسابی خستهس
حرف حساب، جواب میخواد، نه چیزی
حساب میزشو همیشه داده
حالا حساب کتاب میخواد، نه چیزی
بعد یه عمری پشت میز نشستن
بلند شده، حساب میخواد، نه چیزی»
روسریشو بسته رو بینی آخه
هوای خونه گازِ اشکآوره!
حس میکنه پا رو گلوشه اما
جونشو میده و نفس میخره!
یه عمره دیکته شد براش زندگی
دیگه حریصه حق انتخابه
تموم قصهها رو خوب شنیده
خیال نکن با لالایی میخوابه.
ترانه جایگزین:
روسیاهی مال واکسه نه ذغال
زیر بارون نمیگن واکسی کو
کی حالیش میشه که کفشش گِلیه؟
هرکی خیس میشه میگه تاکسی کو
توی شعر و قصه واسه شاعرا
فصل پاییز، ابر و بارون خوبه
آدما بارونو دوس دارن ولی
ابرو میبینم دلم آشوبه
عابرا رد میشن و من باید
نونمو از زیر پا در بیارم!
ولی بارون که میاد با حسرت
کفشایی که دور میشن رو میشْمارم
دَلههای حلبی میدونن
که چه آتیشی به پا میکنم و
وقتی شب میشه و من با گریه
جای کفش رومو سیا میکنم و
روزا همکلاسیام کابوسن
وقتیکه توو مدرسه پا میذارم
حاجی فیروز میشم و توی کلاس
زنگای تفری(ح) سیا بازی دارم
دو تا چاررا اونطرفتر پدرم
یه رقیبه ولی خب اوستامه
با غرور به مشتریاش میگه که:
پسرم عصای توو دستامه
تهِ دیگای پر از نفت، واکسه!
پای هیچ سفرهایَم جای ما نیس
ولی راحت سر رو بالش میذاریم
چونکه ریگی توی کفشای ما نیس
پارو توو کفش کسی نمیکنیم
صُب به صب پاشنهمونو ور میکشیم
باشه ما هم یه خدایی داریم و
گِله رو به زنگ آخر میکشیم.
#مهدی_دمیزاده
#مهدیدمیزاده
کانال تلگرام اشعار و نوشته ها:
https://t.me/MehdiDamizadeh
صفحه اینستاگرام:
https://www.instagram.com/mehdi_damizadeh