جن زده

پسر ده ساله زندگیش یه بلوفه ...

پسره ده ساله   زندگیش یه بلوفه
تو دستاش جای قلم   یه کلاشینکفه
ماجرا کم نیس  واسه ی این مردم
درست زندگی کردن  دیگه تخلفه

ته کرم ابریشم  دیگه پروانه نیس
مادر و دختر دیگه  جاری همدیگه ن !
خورشید و مثله  فیروز سیاه کردن
برادرا کارشون   خواری همدیگه ن

مثل مسخ شده هام  توی قصه ی کافکا
فروغ دیگه ایمانش   تو فصل سرد یخ زد
مزرعه ای که توش   یه مترسک مرده س
کلاغ بذرشو نخورد   آفته ملخ زد

قیصر ه دشنه به دست و     رام کردن آسون
تنگسیر واسه  ی حقش   گدایی میکنه
اونکه باباش جلو    دوچرخه علف میریخت
دیگه واسه ی خودش   خدایی میکنه

من از نسلیم که   قهر کرد دیگه با خودش
معلم مدرسه   دسته شکنجه گر داشت
شکل زندگیو   تو پتو میپیچیدیم
غافل از اینکه  دنیا چقد بازیگر داشت

من آخرین آدمه   شهر جن زده هام
جایی که توش آدماش    مرگ آرزوشونه
دنبال فرارن   هیچ راه در رویی نیس
غم میخورن با این فکر   نونه بازوشونه

https://www.academytaraneh.com/114989کپی شد!
294