بوی خواب
تو در من مرده ای یا من میان آرزوی تو؟
گرفته خواب های من دوباره عطر و بوی تو
چنان می خواهمت از جان, چنان می پرورم در دل
که روحم هر دقیقه می کند پرواز سوی تو
به آن دلدار شیرینت بده اخطار آخر را
بگو تا جان به تن دارد فلانی شد هووی تو
عسل در کام من ریزند و مه(ماه) بنهند در دستم
کماکان میدهم ترجیح زهرِ در سبوی تو
اگر زنجیر در پایم کنند و بند در دستم
یقین کن می رسانم باز من خود را به کوی تو
م.ع