ته قصه
ته قصه
داری غریبه میشی
داری غریبه می شی
با اون نگاههای سرد
دستت رو کی گرفته
کی تورو عاشقت کرد
شاید که من زیادی
بودم میون دنیات
عاشق نبودی اما
شیرین بود حرفات
من عاشق تو بودم
تو دنیایی که ساختم
تو بی بهونه رفتی
من بی بهونه باختم
زمونه بد گرفته
دل منو به بازی
دلت که سنگ نباشه
ته قصه می بازی.