مثل زایندهرود میخشکم!
یه سرود از حوالیِ بودا
یه شعار از کتیبهی زرتشت
یه فِراماسونیِ شیطانی!
که خودش رو نهایتا میکشت
.
یه نهال از درختِ ممنوعه
وقتی باید بِخشکه از ریشه
معـدن خالـیِ مُـهـمّـاتم!
که همیشه تو مرزِ تفتیشه
.
مثل زاینده رود میخشکم ، مُردن اینبار کار سختی نیست
یه کویرم که توی آغوشش ، خیلی وقته تنِ درختی نیست!
.
من یه اندیشهی تبر خورده
بکر امّا شبیهِ عهد نخست!
یه کشیـشِ بدون معبد که
ذهن و افکارشو نمیشد شست
.
یه کـتابِ بـدون تحریفم!
نه یه فرصت برای حرّافی
مثل صلحنامهای که میمیره
تویِ سرکوب های قذّافی!
.
مثل زاینده رود میخشکم ، مُردن اینبار کار سختی …
یه کویرم که توی آغوشش ، خیلی وقته تنِ درختی …