کافه خیالی
یه کافه ی خیالی
یه صندلیه مبهم
یه شعر و جاسیگاری
مزه ی تلخه قهوم
یه دست لباس پر از خاک
یه حسه سرده انکار
یه گوشیه موبایل و
یه خاطره یه دیدار
یه نته خوبه فریاد
سکوت شب،یه گیتار
یه بغضه پر ترانه
خیره به عکس دیوار
یه نفسه پر از یاد
یه حسه بد،یه تاوان
یه آدمه پوشالی
تو فکره روزه پایان
-
سلام آقای کاکاوند. ممنونم از ترانه تون اما فرم ترانه به صورتی بودکه پایان تکان دهنده ترو محکم تری رو ایجاب میکرد مثل طی کردن پله های یک نردبوم که وقتی به بالا میرسی منتظر یه منظره ی جالب وجدیدوغافلگیر کننده ای .... ((شادباشیــــــد))
مطالب پیشنهادی