نمی دانی چیست
*” ناز پرورده ای و درد، نمی دانی چیست
گریه ی ممتد یک مرد، نمی دانی چیست”
پشت کردی به من و راه خودت را رفتی
یکسره گفتن برگرد، نمی دانی چیست
روز و شب منتظر شعله ی عشقی ماندن
پشت یک رابطه ی سرد، نمی دانی چیست
مرد باشی و بگویند غرورش را مفت
پای یک تجربه له کرد، نمی دانی چیست
شب به شب خاطره ها را همگی گز کردن
مثل یک کولی ولگرد، نمی دانی چیست
زوج خوشبخت زیاد است در این شهر ولی
تو فقط یک شوی و فرد، نمی دانی چیست
همه جا سر بشوی و سرنوشتت اما
غرقه در خلسه ی سردرد، نمی دانی چیست
دلخوشِ فصل بهاری و دل تقویمت
چارفصلش همگی زرد، نمی دانی چیست
وقتی نامرد شدن یکسره سرمشق شود
مشق ویرانی یک مرد، نمی دانی چیست.
*سجاد سامانی
#مهدی_دمیزاده
برگرد
چه بگویم زِ روانم بخدا خسته شدم درد افتاده به جانم بخدا خسته شدم به دلم نیست گدایی کنم از دولت خویش بده یک راه نشانم بخدا خسته شدم
به خود می گیرد!!
۳ دوبیتی…