از زخمهای رو تنم پیداست

زخم

 

از زخمهای رو تنم پیداست
من مَردِ روزای پر از دردم
چندساله دورم از خودم اما
تصمیم دارم زود برگردم…
دلتنگِ روزای پر از شوقم
دلتنگِ روزای پر از خنده ام
دلتنگ خوابی ساده و راحت
اما چشامو سخت میبندم…
چندسالی میشه با خودم قهرم
حرفی ندارم رو به آیینه
حتی دیگه “تنهایی” این شبها
پای بهونه هام نمیشینه
حالم پُره از ترس و دلشوره
قلب شکسته ام ساده میبازه
اشکای نامردم توو این روزا
واسه دلم حاشیه میسازه…
ای کاش میشد بس کنه دنیا
ای کاش حالم بهتر از این بود
انگار تموم نمیشن این دردا
لعنت به این دنیای نامحدود
لعنت به وقتایی که بیش از حد
دلتنگ آغوشِ خودم هستم
در انتظار سوت پایانم…
از زخمهای رو تنم خسته ام

از این نویسنده بیشتر بخوانید: