گوهر یکدانه
بر دلت در میزنم بگشا در می خانهام
ساقیا رحمی تو بنما بر دل دیوانهام
در بیابان جنون تا ناکجا ره میروم
رهنمایی کن هماینک این دل بیخانهام
؛سعدیا؛ دیگر مرا پند حکیمانه مگوی
عاشق کوی بتی چون گوهری یکدانهام
ای که با افسونگری بر رام کردن شهرهای
سرکشم کردی بمیران نوحهی مستانهام
ساقیا در حیرتم مجنون شدن از جنس چیست؟
کز وجودش میزند سیل غمت بر خانهام
ای صبا راز مرا با خود ببر افشا نما
برگرد
چه بگویم زِ روانم بخدا خسته شدم درد افتاده به جانم بخدا خسته شدم به دلم نیست گدایی کنم از دولت خویش بده یک راه نشانم بخدا خسته شدم
به خود می گیرد!!
۳ دوبیتی…