پرتقال خونی
من امشب هوای خونم مه داره
چشام عینه ابرای بارونیه
گس و کالم اما دلم انگاری
مثه پرتقالیه که خونیه
سیاه و سفیدم به چی دلخوشم
دارم آرزوهام و هی میکشم
دارم زندگیم و ورق میزنم
تا فردا بیاد و کنارت باشم
تا فردا بیاد و تموم شه غمام
منم حس کنم جزعی از آدمام
بازم زندگیم رنگ قرمز بشه
بگم آخره آخره عاشقام
بیا با نگاهت به من جون بده
با عشقت به روح و تنم خون بده
با دستای گرمت رو من دس بکش
به من حس رویای بارون بده
میخوام حس کنم زنده ام ، تازه شم
همونی که دنیاتو میسازه شم
جوون شم ، جوونی رو حسش کنم
همون شاعری که خوش آوازه شم
چشای سیاتو غزل میکشم
تنت رو میام تو بغل میکشم
بهت حس میدم تا که حست کنم
لباتو یه ظرف عسل میکشم
با تو زندگیم گرم و آفتابیه
همین که تو هستی برام کافیه
تموم نفسهات ترانه اس واسم
خودت هم ردیفی و هم قافیه
حالا چون تو هستی دلم روشنه
آره ، تاپ و تاپ تاپ داره میزنه
بیا و همیشه کنارم بمون
رسیدن به تو آرزوی منه