خدا هم حواسش نبود

چطور بی صدا رفتی از زندگیم
که حتی خدا هم حواسش نبود
اگه هر چی بوده گناهم ولی
قسم میخورم این تقاصش نبود

همش با خودم فک میکردم چقد
توی قلب تو جای من محکمه
نفهمیدم و رفتی و من شدم
مث پازلی که یه قطعش کمه

کدوم خونه رفتی که بعدش بهم
دیگه هیچ خیابونی آدرس نداد
دیگه هیچ آهنگی تازه نبود
دیگه هیچ شعری بهم حس نداد

یه جوری به جای تو زل میزنم
که واسم دل خونه دلواپسه
همش پیشمی وقتی دکتر میگه
بغل کردن جای خالی بسه

سرم درد داره آخه من همش
توی قرصامم پرخوری میکنم
با ته مونده ی حسم از زندگی
سر سفره هم خود خوری میکنم

معصومه افلاطونی

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/107824کپی شد!
541
۱۱
۳