تشویش
تن تاول زده ی شب،
توی حسرت یه فانوس
یخ زده شعله ی رویا،
تو حضور تلخ کابوس
تو کمای مبهم شعر،
قافیه مسته به تکرار
همنشین منو سیگار،
دفترو سرفه ی خودکار
پر تشویش و تلاتم،
گنگی مسیر افکار
هجرت خیال مسموم،
با یه تصویب یا یه انکار
کنج بیقوله ی دفتر،
مرده قلب شهر کهنه
شیون و ناله ی خودکار،
از حراص چوب شهنه
تو مسیر جاده نو،
ته کشیده مقصد انگار
پر تکرار و دوباره،
چرخش مدام پرگار
خیره به ماهی تنگو،
روی بوم طرح یه دریا
حرف تنها بی تفکر،
این شده عادت دنیا
فرقه ها و نگرشها،
همه زاییده فکرند
مالکان بی غم دنیا،
روز و شب در پی ذکرند
جنگ ادیان در پی صلح،
آتش و جنگل معدوم
مستی قتل برادر،
قی شده افکار معصوم