شهزاده ی من
شهزاده ی من،لطفی بنما
با من بِنِشین،از من بِسُرا
پرده بِدَر و گیسو بِرَهان
آزاده شو ای گلچین خدا
برخیز و بتاز،از خاک برو
گر تکیه کنی،عیبی نَبُود
آزاد و رها،پروا نکن و
جلوه بنما،دیری نَبُوَد
بلبل که غزل میخوانده ز ما
چون در قفسی زندان نشده
پروانه چو تو نقشش چه لطیف
اما چو تو او پنهان نشده
حیف است که این،رخسار مهین
خاموش شود از، این انجمنان
جامی ببر و بر لب بنشان
یک لحظه بمان فارغ ز جهان