من و تو ؛ نسیم و گندمزار
منم نسیم شب و تو یگانه گندمزار
قرار گرم و صمیمی میان گندمزار
کلاغِ همچو همیشه ، مزاحمِ این وصل
پریده تا که نبیند ، نهایتِ این فصل
جدا زِ ما دگر اکنون مترسک افتادست
وصال امشب من با تو ، تا ابد ساده ست
نیاز من که به نازت گره خورَد امشب
زِ هر چه دوری و غربت رها شوَم؛ از تب
حجاب های قدیمی ، زِ جسم و جان به کنار
من و تمام تو رقصان ؛ نسیم و گندمزار
می آیم همچو دلم ؛ یک نسیم پرخواهش
میان تک تک تو ؛ ساقه های پر سازش
میان تک تک این ساقه های زیبایت
بپیچم و بزدایم تمام غم هایت
یکی شده من و تو زیرِ نورِ یک مهتاب
برای لحظه ی اوجِ نوازشم بی تاب
من و تو مست حضور و وصال و در رامش
چو موجِ سرکش و ساحل ؛ تناوبِ خواهش
زِ هُرم این همه شور و شراره ای که به پاست
به خوشه خوشه ی جان ، شعله های عشق زیباست
#فرزادجهانبانی
اول مردادماه۹۵
برگرد
چه بگویم زِ روانم بخدا خسته شدم درد افتاده به جانم بخدا خسته شدم به دلم نیست گدایی کنم از دولت خویش بده یک راه نشانم بخدا خسته شدم
به خود می گیرد!!
۳ دوبیتی…