اعتراف…
ترانه..مهدی مقامی..:
????????اعتراف…????????
آخرین قرارمون، عذابمه
هنوز از عطرِ لباست گیجم
تو خیابون سمت اون عابری که
عطری مثل تو زده میپیچم…
هر کی همراش رز قرمز باشه
هر کی چتری توی دستاش داره
حتی اون دخترِ گل فروشی که
شالِ قرمز روی موهاش داره…
توی ازدحام این مِترویِ سرد
همیشه جا مونده ی قطار منم
اِنقد اینجا موندم و نیومدی
که همه شهر منو میشناسنم…
هرجای ایستگاه این مترو بری
ردپایِ ته سیگارِ منه
روی هر صندلی قلبی حک شده
اعتراف میکنم کارِ منه…
شکل دست فروش توی واگنام
توی دستام ولی عکسای توئه
تا همه مسافرا ببیننت
شاید اینجا یکی اشنای توئه….
من غروبا رو سپردم به خدا
واسه بقضی که تو سینم دارم
تو خیابون ،توی بارون، بی چتر
تو همین لحظه تو رو کم دارم…..