دروغ
هر دروغی که به گوش منو تو باور شد
چشم ها بیشتر از تـر حقیقت تر شـد
غیرت عقل کجا رفته که در گوشه ذهن
دختــر باکـره ی منطقمــان مـادر شــد
دردمان وحشت از دیدن و از بیداریست
بهترین نسخه ما شربت خواب آور شد
موش در لانه فـرو رفته چـه میداند کـه
ترس از نور به کوری خودش منجر شد
آسمان پهنه ی جولان کلاغ و کرکس
مرده خواری هدف اول این لشکر شد
شیر ها چون که در این معرکه دست آموزند
زوزه ی گرگ و شغال از همه غرّا تر شد
دل به خورشید ببندید نه گرمای حریق
که حریق عاقبتش سردی خاکستر شد
احسان بهمدی