خاتون گیسو نقره ای
بغض نکن بانوی من
بغض تو پیرم می کنه
دیدن اشکای تو از
زندگی سیرم می کنه
غصه نخور اگه کسی
قدر دلت رو ندونست
حتی پای دردودلات
واسه یه بارم ننشست
نگاه کن تو آینه
چقد غریبی با خودت
سفیدی شقیقتُ
کی هدیه داده بود بهت
تن نده به شب سیاه
چیزی نمونده تا سحر
برای مشتی خاطره
آیندتُ نده هدر
کی خورشیدُ دزدید ازت
که سرد شده دنیای تو
با وعده دروغ کی
رفته به باد رویای تو
بغض نکن بانوی من
خاتون گیسو نقره ای
بخاطر آرزوهات
بجنگ و نگذر ذره ای