ناکام
دارم راهمــو بی تو گم می کنم
دارم خسته میشم از این فاصله
اینــــه حال و روزِ یــه دیوونه که
عقب مونــــده بدجـــور از قافله
دیگه آینه هام رو می گیرن ازم (آینه ها هم )
دیگــه خنده از یادِ لبهام رفت
یه روز می زنن توی اعلامیه م
کسی که دوسِت داشت ناکام رفت
یه روز میگن این شاعر پاپتی
که یک عمر دردت رو با جون خرید
توی آخرین مصرعِ یک غزل
نفسهای آخر رو بی تو کشید