خرج فراوان
رفت آن عید که هی سیم و زر از من میخواست
خرج وبرجش ز طلا یک دو سه معدن می خواست” ؟
رفت نوروز ولی کاش طلبکار عزیز
پول خود را پس از آبان، دی و بهمن می خواست
دیشب آمد پسرم خانه و با پر رویی
دهنش بوی لبن داشت، ولی زن می خواست
صبح هم مش حسن، آمپول زن همسایه ی ما
پول آمپولی که زد دوش به باسن می خواست
ظهر آبدارچی شرکت دوسه تا چایی داد
جای چای، امضای پرونده ی بیژن می خواست
عصر هم تا که رسیدم، زن من گفت سلام
در عوض پول برای کت و دامن می خواست
الغرض خرج فراوان شده ،تا جور کنم
پای من کفش قوی، کفشی از آهن می خواست
برگرد
چه بگویم زِ روانم بخدا خسته شدم درد افتاده به جانم بخدا خسته شدم به دلم نیست گدایی کنم از دولت خویش بده یک راه نشانم بخدا خسته شدم
به خود می گیرد!!
۳ دوبیتی…