بوم عاشقی

تا گفتم عاشقم عشقم رهام کرد
منو آواره توی کوچه ها کرد
گذاشتم مثل یک طفلی سر راه
خدایا لیلیم با من چه ها کرد

بهش گفتم نرو یکبارگی تو
برو اما بمون چند روزِ دیگه
بزار تا باورم شه داری میری
دلم با رفتنت می سوزِ دیگه

گلم رفتی نفهمیدی که بی تو
چراغ زندگیم خاموش میشه
دلم با حسرت آغوش تو مرد
حالاقبره که یک آغوش میشه

بگو چی کم گذاشتم توی عشقم
که رفتی و منو تنها گذاشتی
نمی دونم که زندم یا یه مرده
توی قلبت یه جو رحمم نداشتی

رو بوم عاشقی سختی کشیدم
بجز زخم زبون چیزی ندیدم
خدایا خسته ام بدجور بریدم
نمی خوام دیگه فردا رو ببینم

ازون که انتظار عشق داری
نمی بینی یه لحظه مهربونی
غرورت زیر پاهاش خرد میشه
دلت میمیره از بی هم زبونی

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/102320کپی شد!
892
۱۴