صدای عشق
آیا صدای عشق فراموش می شود
این شمع نیم سوخته خاموش می شود؟
آیا تمام مردم این شهر مرده اند
اجسادشان به کام زمین نوش می شود؟
اینجا همیشه موج سوالات مرگبار
از چشم های خیس شما گوش می شود
هرشب به اشک های شما فکر می کنم
قلبم ز دست چشم تو مغشوش می شود
دیریست عشق های سپید و قشنگ مان
هریک به دست رنج سیه پوش می شود
گفتی صدای پای بهاری شنیده ای
پس کی به جان خسته هم آغوش می شود؟
برگرد
چه بگویم زِ روانم بخدا خسته شدم درد افتاده به جانم بخدا خسته شدم به دلم نیست گدایی کنم از دولت خویش بده یک راه نشانم بخدا خسته شدم
به خود می گیرد!!
۳ دوبیتی…