*دستمو ول نکن*
پناهنده میشم به آغوش تو
همونجا که امنیتم کامله
یه دنیا غمم جمع شه توو دلم
با جادوی دستای تو باطله
بزار کم بشه اضطرابم یه کم
دارم روحمو با خودم میکشم
توو تاریکی ام دستمو ول نکن
میترسم توو این ازدحام گم بشم
شدم وصله ی دامنت این شبا
با بغضای من هر دفه میشکنی
من از درد و تنهایی ات بی خبر
تو دلواپس لحظه های منی
دلم لک زده واسه ی قصه هات
توو رویای من مثل خورشید باش
از این تیرگی ها نجاتم بده
بازم مادرم مهربونی بپاش
۲۱/۱/۹۴
سلام به دوستای گلم دلم براتون تنگ شده بود.کم بودنامو ببخشید گرفتار بودم.
مادر بهانه ای شد برای دوباره نوشتن.
امیدوارم سال خوبی داشته باشید.