تو و ایران (برای عشق سالهای نوجوونیم؛ سیاوش)
با هم فکری بانو مائده نجفی
کی گفته این دیارِ قحط عشق و؟!
قحط ترانه های عاشقانه ست؟!
حرفای تو حرفای عاشقا نیست
حرفای بی دردای پر بهانه ست
زبان عشق, زبان این مردمه
اینجا که خاک ناصر و قیصره
حالا پرِ شمعدونیای سرخه
گلدون خالیِ لب پنجره
عشقای ما عشق یکی دو روز نیس[ت]
یه عمره که عاشق خاکمونیم
پاش که بیفته جونمونو میدیم
اما به پای عشقمون می مونیم
* * *
یه دسته رفتن یادگار آوردن
یه دسته رفتن دیگه برنگشتن
تو وادی عاشقی راهی شدن
از آخر خط خطر گذشتن
یه عده مادر, عمرشون گذشت و
حتی یه مشتِ استخون نیومد
دسته گلی که رفته بود اسارت
جوون می رفت اما جوون نیومد
ولی تو رفتی پی عشق و حالت
دو دستی چسبیدی به جون و مالت
ترانه می خوندی تو ینگه دنیا
وطن حراج می شد نبود خیالت