بنویس
بنویس دستته امشب یه مداد نوک سیاه
بنویس عاقبتش، رفتی و چاره شد یه آه
بنویس قصه ی عشقی که به آخر نرسید
بنویس حس خوشی بود که به باور نرسید
بنویس گرمتِ هرشب
تب و بی قراری داری
بنویس دیگه کسی رو
واسه خندیدن نداری
بنویس یادته حرفام که برات یه بازی بود
بنویس نامه و شعرات همه صحنه سازی بود
بنویس یادته حرفام که چه پاک و ساده بود
بنویس حس تو با من سست و بی اراده بود
بنویس خالی دستات
تو هجوم بغض و غصه
بنویس جای تو خالی
نمیشه، حتی یه لحظه