باید بازم شعری سرود
بیزارم از این حـــسِ بد
این بغض که مونده با یه درد
میون این هوای گرم
میلرزم از یه حـــسِ سرد . . .
دلگیرم از ایـــن قصه و
قلبی که پـــایِ من نموند
بغضِ صدام شکست و بــــــاز
فریــــادِ اشکم رو نخوند . . .
فصلِ نگفتن سر رسید
باید بازم شعری سُرود
باید با سیلِ واژه ها
غمِ تــرانه رو زدود . . .
خستم از اینکه هیچکــس
دردِ صدامــــو نشنیـــد
هر کی کـــه از راه رسید
خطی رو قلبِ من کـــشید . . .
خستم از اینکه خــــودمو
پشتِ نقــــاب گم کنم
رو روحِ خسته؛ پر غمم
نقشه یه لبخند بکـــارم . . .
آی آدما دارم میرم
دور شم از این دروغاتون
دوست داشتنای بیخودی
حرفای ویرونگرتون . . .
میخوام منــــم مثِ شما
خالی شم از حسی که بود
مثلِ تو ؛ من غریبه شم
بگم تموم شد هرچی بود . . .
با تـــو من آغاز شدم
میونِ یه پـــایانِ بد
غافل از اینکه دستِ تو
خنجر به این رابطه زد . . .
رسوندمت به اوج و من
نشستم زیرِ پایِ تــــو
یادم نبود یه روز میاد
یادت میره این روزا رو . . .
گفتی که وقتی خسته شم
واست بهونه میـــارم
حالا خودِ بهـــونه ای
میخوای که یــادت بیارم ؟
یه عالمه حرف دارم
اما سکوت میکنم
برای ساده رفتنت
میخوام فراموشت کنم
میخوای بری برو ؛ ولی
غرورمو نشون نگیر
کافیه حرفای بدت
دیگه منو از خودم نگیر . . .
مریم جعفرزاده