هنوزم به این خونه سر میزنه!
شبای پریشون تنهاییام
به فردای آرامشت را نداشت
نگاهای بی رحمو مغرور تو
منو تو تب غصه ها جا گذاشت!
تو حس نفسگیر دنیای من
همه خواهشم یک نفس همدلی
ولی تو نگاهت به این جاده بود
میگفتی که باید از اینجا بری!
چه جوری ندیدی که من عشقتو
دارم هر دقیقه نفس میکشم
نباشی تموم میشم از بیکسی
بی تو خاطره اس حس آرامشم!
نگاهت منو پشت در جا گذاشت
دیگه چاره ایی جز تماشا نبود
تماشای هر ثانیه ،فاصله
واسم درک این لحظه زیبا نبود!
واسم درک تنها شدن با دلی
که از عشق تو هر نفس میتپید
نگاهت چه آسون از اینجا گذشت
چقد ساده این گریه هامو ندید!
منو بغض شب گریه های کبود
و اون حسرتی که همش با منه
هنوز جاریه یاد تو، تو شبام
هنوزم به این خونه سر میزنه!