شوالیه
نشستی به امٌیده یک معجزه شبی پس بره ابرپیراهنم
رسولم تویی معجزه دستته که من زنده توو قبر پیراهنم
تنم اتفاق نیافتاده ای واسه بستری که پر از خواهشه
توو آغوش تنهاییام جای تو فقط شب به شب سردیه بالشه
پناهم بده حضرت عاشقی که عطر تو پیچیده تو دامنم
مسیح ترانه جنین بسته باز همین مصرعواز تو آبس…تنم
توی قصر تاریک افسانه مون تو از سمت نور آخرین قاصدی
اسیرم تو دستای سرد سکوت شوالیه باید نجاتم بدی
شوالیه این جنگ تو با توئه به قلب سپاه غرورت بزن
رو این دره ی دل کش فاصله پلی واسه راه عبورت بزن
چقد قصه گفتم که بیدار شی لبام دیگه از قصه هم عاجزه
تو هم غرق خواب و خیال خودت نشستی به امید یک معجزه