آبرو…

دلم پر از نگفته های تلخ و شیرین است..

نگار رفته از نظر به آرزو برسد

غرور شکسته ی ما به آبرو برسد

خدا کند که اگر دلی بند به مویی شد

به حق صاحبِ دلها به تابِ او برسد

 اگرچه اهلیِ این‌ بام نمی شود دیگر

کبوتر چاهیِ ما ز جستجو برسد

دلم پر از نگفته های تلخ و شیرین است

قرار و مطلبِ دلها به گفتگو برسد

به حکمِ خواهش و نذر و دعا ، که ممکن نیست

مگر به زور طلسم و سحر و جادو برسد

قرارمان برآن بود ،که بعد فصل فراق

قرار دلبری دیگر به روبرو برسد

گذشتِ بهار پشتِ بهاراین چه دشوار است

ز هر نسیمی که وزیده عطرِ مو برسد

به هر دری که فکر و خیالِ من قد می داد

به این امید دویدم که ز سمت و سو برسد

 تو از بلادِ دل آه دور افتاده ای دیگر

 که عاقبتِ عشق ما چو مرگ قو برسد

#حسین_خزایی

دوم فرودین‌ماه هزار و چهارصد

دوازدهم فروردین ماه چهارصد و دو

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

  • آزاده ربانی درود بیکران به شما جناب خزایی عزیز خیلی خوشحالم که اومدین و این اثر زیبا رو با دوستان به اشتراک گداشتین بیشتر ببینیمتون و از آثار زیباتون لذت ببریم لایک