از آسمون سهمت چیه جز رنگِ دمپاییه پات

از آسمون سهمت چیه جز رنگِ دمپاییه پات

دیدی که این دنیا با قلبت را نیومد
ساحل نشین بودی اون از دریا نیومد
زیرِ لحاف بی کسی هی گریه‌کردی
هی گریه کردی تا صدات بالا نیومد….
از دستِ دنیا رویِ فرقت ترکه خوردی
شیری که خوردی رُ با خونت پس اُوُردی
دیدی قمارِ زندگی کردن چه تلخه
تا دستِ آخر حتّی یکبارم‌ نبردی….
هر نیّت‌خیری نتیجه ش کارِ بد شد
سیبِ خرابت،ننگِ سیبا تو سبد شد
دیدی بُریدن ،شاخه های نو رست رو
باغت اسیرِ باغبونِ نابلد شد….

«توی گذشته ت موندی و ،خسته ن همه از قِصّه هات
از آسمون سهمت چیه جز رنگِ دمپاییه پات
پای همه بودی ولی از همه جا رونده شدی
لیوانِ لب پریده یِ،کنجِ کمد مونده شدی….»

از بختِ کج از روحِ شب گردت چی میخای؟
از استکانٍ قهوه یِ سردت چی میخای؟
وقتی تموم مهره هات رو هم نشستن
از جونِ تاسِ تخته یِ نردت چی میخای؟…..

تو جشنِ مرگِ دسته دسته، آرزوهات
کی برفِ شادی رو گرفته رویِ موهات
چی یادته از پچ پچای تویِ مغزت
چی عایدت شد از عذابِ گفت و گوهات؟

«توی گذشته ت موندی و ،خسته ن همه از قصه هات
از آسمون سهمت چیه جز رنگِ دمپاییه پات
پای همه بودی ولی از همه جا رونده شدی
لیوان لب پریده یِ،کنجِ کمد مونده شدی….»

https://www.academytaraneh.com/118260کپی شد!
10

مطالب پیشنهادی