دو قطره شیر تنم رو به بچه هام برسونید…….
حس میکنم یه شکارم
تو دستِ گلّه یِ گرگا
هر کی یه جامو دریده
برای سفره ی فردا…
هنوز نفس تو تنم هست
رمق تو چشمِ سرم هست
که جایِ پنجه و دندون
رو بازو و کمرم هست…
با اینکه آخرِ کارم
با اینکه چاره ندارم
با اینکه پامو شکستن
هنوز تو فکر فرارم…
رسیده بودم و با صُلح
بدون کینه لبِ رود
یه قطره آب بنوشم
کِی فکر من به کمین بود؟؟
نه حقِّ هیچ کس و بردم
نه سهم هیچ کس و خوردم
تو چنگِ گله یِ گرگام
ولی هنوز نمردم…
نه جایِ شاخ سرم رو
تنی به ظلم و ستم هست
نه ردِ خونِ کسی از
جفا رو موی سرم هست…
سرم تو زخم کسی نیست
به هیچ کی کار ندارم
چرا من آب ننوشم؟؟
چرا همیشه شکارم؟؟
منو با مُردنم از جام
روی زمین بکشونید
دو قطره شیر تنم رو
به بچه هام برسونید…….
———————-