برزخ
دیگه باهم نداریم هیچ حرفی
من و تو خیلی وقته فرق کردیم
به ظاهر عاشق و معشوق اما
تو میدونی که ما دنیای دردیم
دیگه سهمی از آینده نداریم
با اینکه توی رویا خونه ساختیم
یه روز از هم جدا موندیم و انگار
ما عمری عاشقی رو مفت باختیم
تو رویامون چقد خوشبخت بودیم
ولی حالا چه بی اندازه سردیم
من و تو مثه یه کابوس تلخیم
مثه پاییز باورن خورده زردیم
دیگه باهم نداریم هیچ کاری
با اینکه پیش مردم ما همونیم
همون افسانه دلدادگی و
همون عشقی که دادیم تا بمونیم
اره ما عاشق و معشوق بودیم
ولی حالا دیگه حرفی نداریم
کجای قصه رو باید عوض کرد
تا پامونو به این برزخ نذاریم!