«مترسک»
زخمی تر از اونم که برگردم/
می رم از این دنیای کیش و مات/
وقتی منو دستات پس می زد/
دست رفیقم بود تو دستات/
گرگ بودی پوست بره تن کردی/
سهمم ازت زخمای کاری بود/
وقتی واست عادی شدم رفتی/
عشقت اصیل نه٬اعتباری بود/
مث مترسک توی جالیزا/
دنیای من انبوه حسرت شد/
تاوان بی رحمی تو من دادم/
قصه شدم دردام عبرت شد/
یه آدمک چوبیه بی روحم/
چیزی ازم باقی نمی مونه/
چند تا کلاغِ شوم بدبختی/
رو شونه هام آواز می خونه/
دنیای پوچی رو برام ساختی/
انگشت نمای شهر متروکم/
رویام داره کابوس می بافه/
حالا به سایه هام مشکوکم/
اردیبهشت۹۵