اتوبان

 

 

 

 

بدجور حالم را تو بد کردی و می دانم

در تنگنای حسرتِ لبهات می مانم

 

در خلوت پیشانی ات گم می شوم تا کی؟

تا در ترافیک نگاهت راه بندانم

 

تو بر فراز برج های میردامادی

من بچۀ ناف خلاف آباد و گرگانم

 

با این که بی خوابم تو را در خواب می بینم

با این که دیروزم ولی درگیرِ الآنم

 

آن عاشقان دیگرت را از سرت واکن

من دوستت دارم، بفرما این تو، این جانم

 

رؤیای فردوسی تویی ایرانِ عشق آور!

آلوده ماندم این وسط بدجور تهرانم

 

پهنای عشق از هر طرف در دستِ تعریض است

وقتی که می خندی فقط فکرِ اتوبانم

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/99765کپی شد!
593
۴
۱

  • آزاده ربانی سلام خدمت جناب نوری زاد عزیز بسبار زیبا با عناصر والمانهای زندگی شهری و مدرن درد- عهد عتیق تا امروز رو که اسوه ی هستی و آدمیت انسان است که همون عشق باشه رو بازگو کردین و احساس خودتون رو بخوبی ابلاغ فرمودین بسیار جالب و زیبا بود کار شما تعابیر هم مابه ازای احساسی ش در تداعی دقیق عمل میکرد قلم توانایی باید داشته باشید امیدوارم بیشتر ازتون بخونیم و امیدوارم اگر تهران تشریف دارید در جلسات حضوری آکادمی هم شرکت بفرمایید ممنون از ترانه ی زیباتون و لایک
    • محمدحسین نوری زاد سلام بر سرکارخانم ربانی گرامی بسیار ممنونم از نظر پُرمهر سرکار عالی. تشکر میکنم از شما که زحمات مدیریت آکادمی رو بر خودتون هموار کردید. و سپاسگزارم که اولین ارسال بنده رو مورد لطف و توجه خودتون قرار دادید. با راهنمایی روشنی که از شما دریافت کردم، تلاشم رو میکنم که تجربه های خودم رو هم در بخش ترانه و هم در بخش کلاسیک با شما و دیگر دوستان آکادمی به اشتراک بذارم. بله. بنده ساکن تهرانم. خواهش میکنم نشانی محل برگزاری جلسات رو با روز و تاریخ محبت بفرمایید تا چنانچه توفیق حضور دست داد، در خدمت دوستان باشم. شاد باشید
  • یاسر بهبهانی غزل زیبایی بود جناب نوری زاد. نویسا باشید.