برزخ

سنگر، صدای سوت، خمپاره
عکسی که یادگار دیروزه…
دلخوشیه مادر به بدبختیش
شهری که تو تاریکی میسوزه

چن ساله که رفتی از این خونه
دنیای بی تو پشتمو خم کرد
توو عکس هایی که ازت دارم
میشه نفس هاتو مجسم کرد

تو غرق دنیای خودت بودی
مثل یه کشتی توی اقیانوس
نقاش روزای غریب من…
سرباز روزای پر از کابوس

میفهممت، اما نمیفهمم…
حرفای گنگت رو توو این نامه
نوشتی بعد من تو آزادی…
نوشته بودی تو بهشت جامه

اما یه عمره که تو این برزخ
دنبال یه بهشت کوچیکم
من پشت تو میجنگم این روزا
منتظر ِ دستور شلیکم…

میترسم از تاریخ بعد از تو…
وحشت یه نسل پر از دردم
من شاعر سکوت تو میشم
میخوام به دنیای تو برگردم

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/98395کپی شد!
745
۶
۱

  • سپینود پهلوانی سلام جناب بانی.کار زیباتون رو خوندم و اگر اجازه بدید چند سطری در موردش حرف دارم.توی بند اول بیت دوم رو دوست داشتم.توی بند دوم در مورد مجسم کردن نفس من هم فکر میکنم حق با جناب جمشیدی باشه.چون نفس جسمیت نداره که مجسم بشه!یا چطور میتونیم به نفس جسمیت بدیم!فکر میکنم یه مقدار گنگه.در مورد بند بعدی تشبیه یک فرد به کشتی رو متوجه نمیشم.کشتی قراره ما رو از غرق شدن حفظ کنه وقتی غرق بشه یه کشتی شکست خورده ست!به نظر من تشبیه موفقی نبود و شاید چون اصرار داشتید دنیای اون شخص رو به اقیانوس تشبیه کنید خودش رو هم به کشتی تشبیه کردید.اما به عقیده ی من که ممکنه درست نباشه موفق نبودید تو این مورد.نقاش روزای غریب من.این خیلی زیباست.البته هرکسی نسبت به نقاشی ذهنیت مثبتی داره.اینکه روزای غریب کسی رو نقاشی کنی شاید برای همه دلچسب نباشه.در مورد بند چهارم باید بگم حرفایی که از زبون نویسنده ی نامه زدید اصلا گنگ نیست!منظور نویسنده از اون حرفا کاملا مشخصه.شاید واژه ی تلخ انتخاب خیلی بهتری باشه.یا همون گنگ اما با حرف های گنگ تر.نمیدونم منظورمو میتونم برسونم یا نه.مصراع اخر هم جابه جایی ارکان بی دلیلی داره.البته تنها دلیلش قافیه ست به نظرم.احساس خوبی هم به ماضی بعید و نقلی که در کنار هم اوردید ندارم.امای بند بعد به نظر من بی دلیله.بهشت کوچیک مفهوم جالبی داره.اما تو نگاه اول به خودم گفتم چرا کوچیک؟کلمات خیلی مهمن.همین مقصود رو اگر با چیزی شبیه یه خرده بهشت یا یذره بهشت بیان میکردید شیرین تر و دلنشین تر بود.هرچند قدری تکراری.باقی بند به نظر من مشکلی نداره.تو بند پایانی مصراع دومو متوجه نمیشم.وحشت یه نسل پر از دردم.واقعا برام گنگ و نامفهومه.شاید مشکل از خوانش منه.شاعر سکوت تو میشم خیلی خوب.در کل کارتون خوب بود و به نظرم شما خوب مینویسید.اکثر نکاتی که گفتم شاید سلیقه ای باشه اما به نظرم مهم اومد.پرحرفیمو ببخشید.امیدوارم هرروز کارای بهتر و بهتری ازتون بخونم.
  • کامبیز جمشیدی سلام جناب بانی خسته نباشید . ترانه تون زیبا بود ولی یه نکته ی ریز داشت که خدمتتون عرض می کنم . اینجا تو این مصرع : میشه نفس هاتو مجسم کرد : نفس رو نمیشه مجسم کرد چون نفس شکل ظاهری نداره که کسی بتونه تجسمش کنه و نفس حس کردنیه و به جاش می تونستید بگید میشه نگاه هاتو تجسم کرد . باقی ابیات عالی و زیبا و دلنشین بودن . براتون آرزوی سربلندی و موفقیت روزافزون دارم
  • اشکان آقایی سلام آقای بانی عزیز بسیار از خوندن کارتون لذت بردم به نظر متفاوت و با تعابیر خاص سرودین منتظر کارهای خوب بعدیتون هستم.
  • یاسر بهبهانی سلام. کارتون زیبا و خوندنی بود. مرسی