تو که نیستی
تو که نیستی به جات هرشب
کنار پیرهنت خوابم
روزا وقتی که بیدارم
چقد داغون چه بی تابم
تو که نیستی دلم میخواد
که با فکرت هم آغوش شم
هرازگاهی که درگیرم
با دستای تو آروم شم
شبام اینجوری سر میشه
به جات میبوسم
به جای اینکه تو باشی
بغل کردم لباساتو
هنوز با اینکه تو نیستی
دو فنجون قهوه رو میزه
چشام از وقتی که رفتی
پر از اشکه همش خیسه
حسودی میکنم وقتی
که دستاش لای موهاته
دلم خون میشه میبینم
که خنده روی لبهاته
شبام اینجوری سر میشه
به جات میبوسم عکساتو
به جای اینکه تو باشی
بغل کردم لباساتو