معجزه عشق
ای جوهره ی جونم ،تو شاهرگ خونم
بی معجزه ی عشقت، من زنده نمی مونم
به آزادی من از تو ،برخیز و تلاشی کن
شب قصه ی ظلمت رو ،بشکن متلاشی کن
من در تو ه آشفته ،تو در منی انگار
ای فصل پر احساسم ،پاییزی گندمزار
مرز من و عشق تو ،شاید یه غزل باشه
دیوار شک و پر کن ،تا پنجره یی واشه
تا من که بدون تو سرگشته تر از باد م
در داغ ِ تب ِ عشقت از حادثه افتادم
از حادثه تا رویا ،تا ساحل ِ پل بستن
گل واژه شدن تا عشق،پروانه شدن رستن
در موج ِ غم این عشق پا بسته به تقدیریم
ما زنده به احساسیم بی عاطفه می میریم