تصور
تصور می کنم اینجا تو هستی
تصور می کنم اما نمیشه
خیالاتی که می ره تو سره من
وجودت رو که هستش تا همیشه
بهارو از درختامون گرفتن
پس از تو باغچه ها بی فصل هستن
دره گلخونه های عاشقی رو
با مهره رفتنت از خونه بستن
هنوز این قلبه خونینو ترک دار
تو بهته این جدایی ها می شینه
ببین باد جدایی ها می خونه
که این تنها ترین مرده زمینه
بذار یک بار غریبانه بخونم
لبات رنگه زیارت داره و بس
تو رو می خوام برای هر دقیقه
برایه یه نفس در عمقه قفس
بذار تصویری که از تو می سازم
تصورهام یک رویا نباشه
تو باشی توی این خونه ی غمگین
خداهم بذر خوشبختی بپاشه