احساس بی مرز
سلام خدمت دوستان عزیزم
گاهی حسودی می کنم خیلی
به عینک رو بالشِ چشمات
یا دستایی که خسته تر می شی
دنیاش میشه مالشِ چشمات
گاهی تموم آرزوم اینه
من جای اون آیینه ی قدّی
خیره بشم توو چشمای نازت
دیگه نباشه بین ما سدّی
اینارو میگم تا بدونی که
فرق داری با هرکی که میشناسم
دست خودم نیست پیش تو حتی
تبدار میشه قلب احساسم
نشکن شعاع مهربونیتو
با عاشقت هم مهربونی کن
حجم جهانم بی تو خالی از
لبخند شد پادرمیونی کن
دنیام وقتی که تورو داره
یک جور خاصی خواستنی میشه
پیش تو خواب حتی تو بیداری
رویایی و دوست داشتنی میشه
باور کن این حرفامو باور کن
من بی تو یعنی آخرِ راهم
یا این نفس هارو بگیر از من
یا هم نفس میشیم ما باهم
احساس بی مرزو به تو دادم
شاید نگاهت رو به من واشه
آخه برای فتح این دریا
باید یه اقیانوس پیداشه
محمد قاسمی (شاهد)