آب و آتیش
من خیلی خواستم مثل تو باشم
من خیلی خواستم "مرد من" باشه
اما نشد که عاشق من شه
هیچ وقت نشد همدرد من باشه
من همه ی تلاشمو کردم
تا مثل تو هم حس اون باشم
من مثل آتیش بودم و اون آب
هیچ وقت نشد که مث اون باشم
قلبش یه دریا درده و گریه
اما چشاش اشکی نشد هرگز
تنها یه نم از چشم اون رد شد
اون لحظه که گفتم "خداحافظ"
تنها تویی میتونی با عشقت
نابود کنی دلتنگیشو دردو…
تنها تویی کارخونه ی "کنت"ـِش
ترکش بده سیگار اون مردو
اون مرد تموم زندگیم بودو
میگفت بدون من نمیمیره
"ماهی" شدم…یه طعمه عاشق
از وقتی که گفت ماهی میگره
هرچی که گفت،گفتم درست میگی
من از غرورم رد شدم حتی
میگفت توو "ساحل" خاطره دارید
هیچ وقت نخواس با من بره دریا
اون مرد برام تندیس احساسه
هرچند نشد که "مرد من" باشه
هرچند نفهمید عاشقش هستم
هرچند نشد همدرد من باشه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاعرانه ای برای اتفاقی که نیفتاد…!
تقدیم به ساحلِ زندگیِ مردی که…
۹۴/۴/۲۴