من و کلاغ

کلاغ شوم غار غار

ندیدی شدم بی یار؟

ندیدی ندیدم همدمی؟

ندیدی شدم بیمار ؟

داری می خونی از دردات؟

نگرانی تو ام از فردات؟

نگو نمیشه بتونم

بگو که می خوام بخونم

بگو واسه من هم بگو

از درد رنجت بگو

کی ترو سیاهت کرده؟

آدمو بیزارت کرده ؟

کی میگه تو بی پناهی ؟

ازتنهایی سیاهی …

نه بخت سفیدی داری..

نه توی دلا جا داری …

باید باشی تو زنده

کی میگه بمیر پرنده ؟؟

از حرفایی که میگم

دل خور نشی عزیزم

من اگه باتو نیستم

اگه که کنارت نیستم

واسه اونه که اون بالاست

میگن که اسمش خداست

خواسته تورو اونجوره

خواسته منواینجوری

بخت منم سیاه بود

با تنهایی ایاق بود

من بی کس و خسته

هنوز اینجا نشسته!

اگه میبینی که اینجام

به جای خود خداام

واسه اینه که قلب دارم

از بی کسی ترس دارم

اگر نبودم اینجوری

من تو بودیم یک جوری

اما من روی زمینم

دوتا پا دارم، همینم

ولی تو توی آسمونها

روی سر درختا

می کنی با بالات پرواز

می خونی تو ابرا آواز

منی که اینجام،قلب دارم

با تو یکمی فرق دارم

از تو به خدا دور ترم

از تنهایی پر پرم

تو برو شکر کن خدا رو

تو برو ببین فردارو

اما….

من بی کس خسته

تا ابد اینجانشسته!

از این نویسنده بیشتر بخوانید: