مُردگی
افطار کردم با یه نخ سیگار
با بغضی که چن ساله نشکسته
از پشت شیشه شهرو میبینم
دنیای من یه کوچه بن بسته
هر بار گفتی میری و مُردم
هر بار کلِ شهرو باریدم
تو زیرِ چترِ دیگه ای رفتی
من زیر این بارون خوابیدم
میشه پرید از عمق این شب ها
روی تن سنگ فرشی از کابوس
میشه یه مشت قرصو یه آرامش . . .
یا رگ زنی کرد توی اتوبوس
راها زیاده واسه ی مردی
که از نبودت سخت میترسه
مردی که از تنهایی و کابوس
از هرچی موی لخت میترسه
من آدمِ این قصه ها نیستم
افطار و ته سیگار و بی خوابی
امشب شبِ قدرِ منِ تنهاست
با فکرِ کی امشب رو میخوابی؟!
این زندگی هم رنگِ زندونه
من زندگی رو مُردگی کردم
حتی به نخ بی فکر تو . . . هرگز!
بی فکرِ تو روشن نمی کردم
معین حسن زاده