دیگه فرصتی ندارم

“”زمزمه کنید””
شانسایِ تو زندگیم
مثِ الکل پریدن
دیگه فرصتی ندارم
بخت من پرید و رفت
حالا هی غصه وغصه
که لبم الکلی نیست
توی گلدونِ دل من گلی نیست
آخه با غرور ساده
پشت پا زدم به بختم
فکر میکردم خیلی خوبم
گلِ منحصر به فردم
کسی اونجوری که باید
منو دوستم نمی داشت
همشون خرابن و
حرفاشون باد هواست

با نگاهِ بد خو همهِ را بد دیدم
با غرورِ لعنتی همه را رد کردم
حالا این منم
گلِ خشکیده
که دیگه تو دل کسی جایی ندارم …وای ییییی

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/9322کپی شد!
896
۸