خزون اومده ..! نه ؟!! پاییزمه ؟؟؟

برای رسیدن به آزادگی ..
دارم توو دلم یک قفس میکشم ..

میمیرن هوسهای سردرگُمم ..
دارم با غرورم نَفَس میکشم..

تب یک نماز ِ پر از آرزو ..
داره از وضوی چشام .. میچشه..

داره حس من رِی میکنه ..
نگاهم به پاکی ..سرک میکشه..

زبونم پُره واژه ی خالیه..
پُرم از مفاهیم ِ یک اتهام..

فقط نور محضو ..درک میکنم..
توی ..آینه .. عکس ِ .. خدارو میخوام ..

یه قلب و یه قِبله .. یه قاب از نگاه ..
همه هست و نیستم ..همه چیزمه ..

گناهی از احساس ِ من سرزده ..
خزون اومده .. ! .. نه ؟!! پاییزمه..؟؟؟!

یه حسی میگه این تنو جا بذار..
یه حسی ..انگار که ..داد.. میزنه..

ببین قبله رو ..!! .. آبی .. شده ..
خدا میگه : "باید بیای " ..! با منه !!!

https://www.academytaraneh.com/92914کپی شد!
1146
۳۶

  • لاله برومندی سلام خانم ربانی عزیز موضوع ترانه گفتگوی معنوی شما و حس نیاز به نیایش و ... زیباست کار هم تا حدود زیادی خوبه اما این کار در چند بندی که البته دوستان هم به کرات بیان کردند نیاز به بازبینی دقیق تری داره اطاله ی کلام نمی کنم و فقط در حد اشاره مورد خزون و پاییز، که علاوه بر اینکه این دو کلمه از لحاظ زیبایی مصرع رو به شدت دچار ضعف کرده، کل این بیت هم ربط معنایی چندانی با ابیات قبلی نداره چنانچه خودتون در سه بیت قبلتر اشاره کردید که فقط نور محضو درک می کنید پس چی شده که شاعر بطور ناگهانی به این نتیجه رسیده که احساسش خدشه دار شده اینقدر که پاییزش از راه رسیده؟ این بیت به کار داره آسیب می زنه و بهتره که بازبینی بشه و اما موردی که من توی چندتا از کارای شما بهش برخورد کردم اینه که بعضا روی وزنتون بعضی جاها بین یک تا دو هجا کم میارید که معمولا روی مصوت های بلند خواننده باید جبرانش کنه، یعنی مجبوریم که مصوتهای بلند رو قدری بیش از معمول تا حدی که وزن رو جبران کنه، کشیده تر بخونیم ... درسته که وزن ممکنه متعادل بمونه با این شیوه اما به گوش و به خوانش خیلی جاها زیبا و مأنوس نیست. موفق باشید و همچنان کارهای پر احساستون رو دنبال می کنم ...
    • آزاده ربانی سلام موضوع ترانه در واقع خزان جسم و برگ ریزان جسم و مرگ جسم است و رفتن به سوی ابدیت و آرامش ابدی که آرزوی راوی ترانه است و ابیات همگی لحظه ی این انفاق را دربر میگیرد و از این است که در خزان عمر خزان و مرگ جسمانی نور محض رو درک میکند دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد
  • رضا جاویدزاده با سلام خدمت سرکار خانم آزاده ربانی ترانه بسیار زیبا ود لنشینی هستش بند اول و دوم ترانه یه احساس غرور واعتماد به نفس خاصی رو از سراینده به خواننده منتقل میکنه اما(البته جسارت نباشه)اما در ادامه ترانه رفته رفته غلیظ تر میشه و از ساده گویی شروع میشه و به سمت ترکیب سازی میره و فهم ترانه رو مشکل میکنه به نظر من ترانه باید یه کم عامیانه تر باید باشه البته این نظر شخصی بنده هست و در اون حد واندازه ای نیستم که کارهای خانم ربانی رو نقد کنم برای ایشون آرزوی موفقیت دارم
  • حمید رحیمی برای رسیدن به آزادگی .. دارم توو دلم یک قفس میکشم .. واقعا زیباست استاد درود به احساس زیبای شما
  • امیر محمد محمدی خانم ربانی سلام ... بنده امیر محمد محمدی کاربر تازه سایت هستم ... میگن وقتی فقیری به ثروتمندی می رسه ، ثروتمند ازش نمی پرسه چی داری ... ؛ میگه چی از من میخوای ؟! بنده در حکم همون فقیر هستم ... به هیچ وجه به خودم اجازه نمیدم ترانه شما رو نقد کنم ولی ملتمسانه ازتون خواهش می کنم ترانه های بنده رو ( فعلا دو کار مهم نیست و روبان سیاه ) رو بی پرده نقد کنین ... براتون آرزوی سلامتی ، آرامش و موفقیت می کنم ... یا علی ...
  • بانوی ترانه های عاشقانه-ژیلاقنبری سلام جناب سرمدیان درست میگن کاراتون همیشه یه جورایی انتخاب شده و گفته شده که به دل میشینه خیلی خوشحال شدم با خوندن این حس قشنگ از کارتون
  • بانوی ترانه های عاشقانه-ژیلاقنبری سلام جناب سرمدیان درست میگم کاراتون همیشه یه جورایی انتخاب شده و گفته شده که به دل میشینه خیلی خوشحال شدم با خوندن این حس قشنگ از کارتون
  • مسعود حسنی زبونم پُره واژه ی خالیه.. پُرم از مفاهیم ِ یک اتهام.. فقط نور محضو ..درک میکنم.. توی ..آینه .. عکس ِ .. خدارو میخوام ..
  • رحیم ممبنی گرمسیری سلام بانو ربانی بسیار دلنشین و خوندنی
  • mohamad hosein rajabi parsa سلام و درودخدمت یگانه مدیر آکادمیترانه...........! احساس پاک و کم نظیر تون رو خوب منتقل کردین ..... استایل ترانه از هموناییه که من دوسشون دارم .... . در ضمن من یه تشکر می کنم هم از شما و هم از بانو نجفی بابت دعوت من برای دور همی که تو w دارید .. مثل بقیه ترانه هاتوت عاشقانه و زیبا و دوست داشتنی..... باعث افتخاره یه همچین مدیر لایق و مدبری آکادمی ترانه داره.. با افتخار : تقدیم به مدیریت محترم آکادمی ترانه بانوی عاشقانه های ترانه .... بانو ربانی موفق....
    • آزاده ربانی سلام از ماست ..بر حسب اتفاق ما یگانه نیستیم قربان بر عکس همه که یگانه اند ..! واما یک دوست کوچکیم به مقدار ..که داریم ارادتمندانه خدمت میکنیم . البته که لطف شما ست که تعبیرات بدین دلنوازی رو در خطاب به بنده رقم میزنه ..کمی زودباوریم باید مراعات کنید یکهو دیدین باورمون شد ها! ممنونم از حضور ومحبت شما. موفق باشید.
  • محمد قاسمی سلام و درود بانو ربانی. کار خیلی زیبایی بود. واقعا لذت بردم. آفرین. فقط جسارتا این قسمتو متوجه نشدم. ببین قبله رو ..!! .. آبی .. شده .. خدا میگه : "باید بیای " ..! با منه !!! موفق باشید و شاد.
    • آزاده ربانی سلام از بنده ست قربان ممنونم از حضور ولطف شما .. آبی کنایه از رنگ آسمان و منظور اینه که : گویی خدا روبرویم در قبله ایستاده ومرا به دعوت پیش خود میخواند. "باید بیای "جمله ی امری و فرمان است که خداوند به بنده میفرماید بیا ..هرگاه که دم رفتن باشد. در متون ادبی "فرمان یافت "یعنی موقع مرگش رسید ..قبض روح شد.
  • بابک آرمانی با سلام بسیار زیبا و دلنشین بود با آرزوی بهترین ها برای شما
  • nassim beyranvand سلام خانم ربانی مثل بقیه ی کارهاتون، کار زیبایی بود:) خانم ربانی میشه یه بخشی توی آکادمی برای اشعار کلاسیک در نظر بگیرید...اینجا این و ازتون پرسیدم چون جای دیگه ممکنه به دلیل مشغله هاتون پاسخ ندین. سپاس به خاطر زحماتتون(گل)
    • آزاده ربانی سلام از بتده ست خانوم بیراوند عزیز ممنونم از لطف و حضورشما در مورد فرمایشتون باید بگم تمایل خودمم این هست که غیر از ترانه های پاپ اینجا اثر در ژانرهای دیگر هم ثبت بشه ولی شرطش اینه که قابل و درخور اجرا برای موسیقی اصیل و سنتی باشه چون این فضا فضای ترانه است ونه شعرهای کلاسیک محض که فقط جنبه ی ادبی وشعری ش مطرح باشه . اگه منظورتون چنین چیزی ست سعی ما هم براین قرار دارد تا ببینیم چه خواهد شد.
  • امین بهاری زاده سلام خواهر بزرگوار و عزیزم حس و حال و بیخوابی دم سحر چه کیفی میده!!؟؟...حیف که قلب بنده اونقدر کدر و تیره شده که اشکم جلاش نمیده و چند وقتی است از این حس و حال دم صبح بی بهره ایم...قدر این لحظه هارو میدونم که خوب میدونید...کار بسیار زیبایی بود...چه خوب که اینقدر راحت دلی با خودتون گفتگو میکنید...ما که خودمون با خودمون قهریم...کسی هم نیست با هم آشتیمون بده...از شوخی که بگذرم...چه سوالات زیبایی علیرضای عزیز داشتن و چه زیباتر پاسخ شما بود که یه کلاس درس هستش واسه این بیسواد آکادمی(خودم رو میگم)...احساستان جاری و باغ اندیشه یتان سبز..
  • علیرضا مرادی یک ترانه ی عمیق و به دور از لغات کلیشه ای و تکراری...بسیار زیبا
  • علی یاری سلام بانوی مهربونی اکادمی مثل همیشه زیبا و دوست داشتنی و خاص موفق باشید
  • نرگس حفیظی سلام خانم ربانی عزیز دومین ترانه ی شما بود که خوندم. از نگاهی که ترانه داشت لذت بردم. با آرزوی بهترین ها
  • maede najafi سلام مدیر:) گناهی از احساس ِ من سرزده .. خزون اومده .. ! .. نه ؟!! پاییزمه..؟؟؟! میپسندم... خوشمان آمد... حس پاکتو منتقل کردی آزاده... لایک...
  • یاسر بهبهانی یه قلب و یه قِبله .. یه قاب از نگاه .. همه هست و نیستم ..همه چیزمه مثل همه ی ترانه هاتون محملی برای اندیشه و دقت. ممنون از به اشتراک گذاشتن ترانه هاتون.
  • علیرضا سرمدیان سلام بانو ربانی ... مدیر محترم ... چقدر کاراتون همیشه دوس داشتنی هست ، کلا واسه من که کلاس درسه ، هر دفعه با کلی آرایه و از طرفی زیبایی موضوعی روبه رو می کنه مخاطبو ، فقط برای روشن شدن مسئله واسه خودم سه تا سوال ، اگه دوس نداشتین جوابم بدید ، امیدوارم دوستان جوابمو بدن .... تب یک نماز ِ پر از آرزو .. داره از وضوی چشام .. میچشه..-----> این آشنا زدایی چیو می خواد برسونه که واسه من کمی ناملموسه؟البته صد در صد مشکل از منه خزون اومده .. ! .. نه ؟!! پاییزمه..؟؟؟!---->شما اینجا بین خزون و پاییز فرق قائل شدید!فقط واسه خودم سواله که آیا واقعا فرق دارن بانو ربانی محترم ، چون من یادمه تو یکی از کاربردام ازم حشو گرفتن دوستان ... نکته مهم دیگه ای هم که ازتون سوال دارم واسه خودم و ترانه امروز خیلی مهمه : یه حسی رو بلاخره به کار ببریم یا نه!؟کلا این نوع حشو تو ترانه زیاد اتفاق می افته و من می خوام از شما که به هر حال صدها پیرهن بیشتر از ما پاره کردید تو این راه بپرسم ...البته اگه بخوام جواب خودمو تو این مورد بدم ، به نظرم چندان ایرادی نداره چون مصطلحه، ولی دوس دارم جواب شما رو هم بدونم...با تشکر و نهایت احترام...
    • آزاده ربانی سلام از ماست.. جناب سرمدی تعریفهاتونو دوست دارم باورکنم ..اعتماد به نفسمو بالا میبره وقطعا از لطف شماست ..که بابتش ممنونم . اگه میخواهید بهتون به جای جناب سرمدیان نگم" کاربر محترم " از خطاب کردن من با عنوان مدیر محترم جدّا" بپرهیزید. همون آزاده ربانی که بالای صفحه م نوشته شده رو بفرمایید خوشحال میشم. واما .. ببینید نماز را برای حاجت و احتیاج روحی به یک منبع معنوی میخونیم بنابر اعتقادی که داریم ..خب این گزاره رو داشته باشید. از طرفی هم وضو رو برای طهارت جسم میگیریم ..این گزاره رو هم در نظر داشته باشید. از طرفی.. چشیدن هر چیزی یعنی چیزی علاوه بر علم ِ به یک موضوع . یعنی درگیری یک موضوع با درک ..چشیدن =درک کردن تب هم که سوز ناک و سوزنده است وحرارت را تداعی میکند ومیتواند عطش را هم به ذهن متبادر کند خاصه درکنار آرزو که ترکیب وصفی ِتب آرزو .. رو میسازه ..این رو هم مد نظر داشته باشید. همیشه انسان آرزومند تشنه ی رسیدن به آرزوشه .(تب یک نماز پراز آرزو ! اینجا میخواهد بگوید که آرزوی تب دار و گُر گرفته ی من که عطش رسیدن به حاجت ش را دارد از نگاه و چشمان وضو گرفته و تطهیر شده ام بهره میگیرد و نگاه خالص از ناپاکی های دنیوی دارد مرا به آرزویم میرساند . در اینجا چشم که از اعضای وضو نیست برجسته سازی شده و خود ِ وضو که عملی ظاهری و جسمانی ست با آوردن عبارت "چشیدن " برجسته سازی شده که حیطه ی درک را از ادای فریضه از سطح تظاهرات جسمی به سطح تاثیر و نفوذ معنوی ودرک باطنی نزدیک کند و برساند .. تب یک نماز ِ پراز آرزو داره از وضوی چشام میچشه..! یعنی این آرزوی پرحرارت و آتشین با نگاه مطهر وتطهیر شده ای که در باطن وجودم حس میکنم داره به مَنَصه ی ظهور میرسه..به زبان آدمیزاد یعنی عمیقا درک میکنم که به آرزویم نزدیک شده ام ودارم میرسم به آرزوم. (یه قلب و یه قبله یه قاب نگاه ) هم باز تاکید ِ موجز ِ همین تفاصیل است. چشیدن و وضوی چشم عمدا" برای به دوش کشیدن مفهوم و تصویر ذهنی سراینده وصدالبته که ناخودآگاه به ذهن آمده . این ترانه گفتگوی دلی خودم بود با خودم دیشب پس از بروزرسانی و خستگی مفرط نزدیکای سحر همینجا سر ِ صحنه نوشته وتایید وبا تاخیر چهار ساعته فک کنم منتشرشد. خب و اما .. خزون و پاییز هر دو یک لفظ اند منم از هردو لفظ استفاده کردم .. خزون اومده ؟ نه ؟ پاییزمه..! مساوی = است با خزون منه ؟نه ؟ خزونمه ؟ یا = پاییزه منه ؟ نه ؟ پاییزمه ؟ یعنی اراده ی معنای متفاوت نکرده ام بلکه از تکرار پرهیز کردم و با دو لفظ یک معنی را بزبان آوردم. نه؟ مساویست = با "" آیا اینطور نیست ؟""" یعنی گوینده دارد با لفظ منفی پرسش میکند..پرسشی که خودش در عبارت دیگر به این سوال پاسخ تاکیدی مثبت میدهد. آیا فصل خزان رسیده است ؟ اینطور نیست ؟ چرا همینطور است ..پاییز ِ من است که رسیده..! پاییز هم کنایه از برگ ریزان عمر و فنای جسم است که به مرگ اشاره دارد. (دیدین ؟ اینم یه توضیح به زبان ِ غیر آدمیزاد..! و کماکان ادبی!) تا اونجایی که سواد من قد میده که حشو نیست چون یه حسی (یه = یک . حسی "ی" نکره است یعنی یک حس ِ غیر قابل گزارش از جهت ِ درک ..یعنی اگر این حس را توضیحم بدهی باز به تمامی ابلاغ نمیشود و حس ِ مبهمی ست و حس خاصی ست.) در اینجا که خیر از نظرمن حشو نیست ..بلکه خارج از نظر منم احتمال به یقین حشو نیست. خب سرتونم در د اومد ..امیدوارم براتون روشن شده باشد مطلب . موفق باشید ممنونم از سوالاتتون.